جدول جو
جدول جو

معنی کشتی گیری - جستجوی لغت در جدول جو

کشتی گیری
کشتی گرفتن
تصویری از کشتی گیری
تصویر کشتی گیری
فرهنگ فارسی عمید
کشتی گیری
(کُ)
عمل کشتی گیر. مصارعت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
کشتی گیری
کشتی گرفتن مصارعت: همیشه زور آزمایی و ورزش کشتی گیری کرده... (عالم آرا)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کشتی گیر
تصویر کشتی گیر
کسی که کشتی می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ گَ)
کشتی ساز. (ناظم الاطباء) (آنندراج) : چون از این کارها فارغ شدند کشتی گران کشتیها می ساختند. (اسکندرنامه نسخۀ نفیسی) ، ملاح. ناخدا. سفان (دهار) :
جهاندار سالی بمکران بماند
ز هر جای کشتی گران را بخواند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کُ گَ / گِ)
کشتی گیر. آنکه کشتی گیرد:
نه با کشتی گران زور آزمایم
نه با میخوارگان رامش فزایم.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(مَ گَ)
مخفف مشهدی گری. لوطی گری. عمل نمودن غنای خود به دیگران با پوشیدن جامه های باب وقت و یا بخشیدن یا خرج کردن مالی در انظار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به معنی آخر مشتی شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ گُ ذَ)
معبر. (یادداشت مؤلف). گذرگاه کشتی
لغت نامه دهخدا
(کَ / کُو)
کولیگری. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا
آنکه کشتی گیرد. پهلوان. (ناظم الاطباء). مصطرع. (منتهی الارب) :
جعد او بر پرند کشتی گیر
زلف او بر حریر چوگان باز.
فرخی.
سندروس چهار دانگ و نیم سکنگبین ممزوج با آب سرد خوردن در این باب سخت نافع است کشتی گیران بکار دارند تا عصبهاء ایشان قوی شود و خشک اندام و سبک شوند و نفس ایشان تنگ نشود و خفقان نباشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سرهنگ با سرهنگ و کشتی گیر با کشتی گیر و دبیر با دبیر. (راحه الصدور راوندی). چون خراسان مستخلص شد حکایت کشتی گیران خراسان و عراق پیش او گفتند. (جهانگشای جوینی).
پسر شوخ چشم و کشتی گیر
شوخ چشمی که بگسلد زنجیر.
سعدی.
کنند در عرق خود شناچو کشتی گیر
ز خجلت کف او لعل کان و در عدن.
شفیع اثر (از آنندراج).
مغفر و خفتان به میدان محبت ننگ ماست
همچو کشتی گیر عریانی سلاح جنگ ماست.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کشور گیری
تصویر کشور گیری
تسخیر کشور ها کشور ستانی کشور گشایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتی گیر
تصویر کشتی گیر
پهلوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتی گر
تصویر کشتی گر
کشتی ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشتی گیر
تصویر کشتی گیر
((کُ))
کسی که کشتی می گیرد، پهلوان
فرهنگ فارسی معین
شیک پوشی، قشنگ، گفتار و افعال قلندران داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
کشتی گیری، کشتی یکی از ورزش ها و بازی های بسیار کهن ایرانیان
فرهنگ گویش مازندرانی
یکدیگر را به اشتیاق در آغوش کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی